"



امروز خونریزی ها شروع شد. همیشه دوسه روز لک‌ بود و بعد شروع میشد این بار بدون مقدمه شروع شد. هیچ وقت نتونستم به عادت ماهانه عادت کنم.هنوز هم برام ناخوشایند ه. شاید دلیل ش تقویت ضعف های روحیم ه که تو روزها و شب های اولش بالا میاره. نمی دونم. اما از وقتی شروع شد اون درد مرموز سمت چپ بدنم قطع شد و چند ساعتی ه که برنگشته.ضعیف شده بود گاهی اما قطع نه، عجیب بود و نمی دونم دلیلی داره یا اتفاقی ه. هرچی هست چیز خوبی ه.
مادر ه م.ش.م مادربزرگ و دایی س.م مادر س.ص پدر پ مادر ع و امروز تو سی و‌مین روز پاییز، مادربزرگ. . این مدت بیشتر از همیشه خبر مرگ شنیدم و مخاطب اندوه آدم ها بودم. خداحافظی های تلخی دیدم. تلخ و آزاردهنده. کاش مامان رو پنجشنبه جمعه برده بودم. دلم گرفت س.
امروز مادربزرگ مُرد. صبح خیلی زود. دلم خیلی گرفت بیشتر از اینکه چندروز بود مامان می‌گفت بریم مادرم رو ببینم اما من عقب مینداختم خیلی دوست داشتم ببینمش امات تنگی نفس و دردی که تو بدنم بود و آزارم می داد توان سفر رفتن رو ازم سلب کرده بود و باعث شد به بهانه کار موکولش کنم به تعطیلات هفته بعد که اینطور شد. مادربزرگ زن مهربونی بود. اندازه ی مادر پدرم ازش خاطره ندارم اما هرچی که هست خاطره ی خوبی ه.

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خوشمزه ترین مزه ها تکنولوژی فروش انواع فلزیاب طلایاب وگنج یاب 09196838262 هر چی که بخوای فروشگاه معرفی اجناس ارزان بهترین سایت امداد باتری همه چی موجوده فروشگاه شمس